جمعيت امام علي(ع)

 

 
 
Friday, March 25, 2005

»
 
"ما اسطوره مان آرش است ,اسطوره هامان صد سال, دويست سال , سيصد سال است كه در گل گير كرده اند وتا عصر معاصر نيامده اند....هدف ما به دنبال اسطوره ها و واقعيتهاي ديني گشتن است كه اگر در ديروز نيست در امروز بايد گشت " (قسمتي از سخنراني استاد شارمين ميمندي نژاد درجشن خيرين در تاريخ 13/9/1383)

و امروز گاه سرودن حماسين نغمه است از اسطوره اي كه نه از تلاقي خيال و تاريخ و نه از دل آمال بي سرانجام و سركوب شده يك ملت,كه از گستره عشق و از دل واقعيت ملموس اين حوالي سر بر آورده اسطوره اي كه نه آرش است به تير انداختن و نه رستم است به آذرخش تازاندن.او راستين اسطوره اين سرزمين است كه سالي يكبار به ابزار عشق براي فتح قلوب مسلح ميشود:
بيمارستان علي اصغر ميعادگاه هر هفته اعضاي جمعيت امام علي (عليه السلام) بود
اوايل فكر ميكردند با آمدنشان به بيمارستان به بچه ها دلداري و اميد ميدهند, اما خيلي زود متوجه شدند كه اگر نياز هم هست نياز آنهاست به بچه ها
از بين بچه هاي بيمار "انسيه" دختر نازنين و شيرين زباني كه در اين رفت و آمد ها حسابي در دل اعضاي جمعيت جا كرده بود.هر چند بيماري لبخند را از لبهايش تارانده بود و اين بي لبخندي بود و بود تا نزديكي هاي عيد...
و عيد بي لبخند انسيه براي اعضاي جمعيت معنا نداشت.مگر ميشد به استقبال بهار، تازگي و تولد رفت بي آنكه شكوفه لبخند را بر لب عزيزت شكفته ببيني؟
هر چه تلاش كردند انگار هيچ راهي براي خنداندن انسيه وجود نداشت...
بالاخره يكي از جمع لباس قرمزپوشيد و روي سياه كرد. يكي دايره زنگي به دست گرفت و از دل قصه ها براي خندان انسيه كوچولو آمد بيرون. يكي قلبش شد گنجينه عقيق و فيروزه.يكي لباس احرام پوشيد و حاجي شد.حاجي فيروزه قلب ، حاجي فيروز.
بر دايره اش زد و خواند "ارباب كوچك و درد مندم سلام عليكم،ارباب كوچك و دردمندم سرت را بلند كن و اين رقصنده به ساز عشقت را ببين،ارباب كوچك و دردمندم بخند"
نواخت و خواندو خواند .بالاخره حاجي فيروز خسته شد .دايره اش را به زمين انداخت ونااميد...
هنوز چند ثانيه از نا اميدي حاجي فيروز نگذشته كه بوي بهار تمام فضاي اتاق را پركرد.عيد از لبهاي انسيه در فضا تراويد.انسيه خنديد.
و از آن روز حاجي فيروز به درون قصه ها برنميگردد بلكه در گوشه اي از اين شهر مينشيند به انتظار بهار تا لباس متبركش را بپوشد و به ملاقات انسيه ها برود.
حاجي فيروز حكايت ما بازيگريست كه صحنه بازيش،تماشاچيش و نمايشنامه اش را بس درست انتخاب كرده است.
هنرمندي كه لوح تقديرش را نه در فلان فستيوال و در زير نور هزاران دوربين و پرژكتور كه از لبهاي ترك بسته كودكان معصوم و غريب در گوشه اي غربت زده در بيمارستانها دريافت ميكند.
حاجي كه حجش طواف قلبهايي است كه خدا در شكستگيشان خانه كرده است
حاجي فيروزي كه ميخواهد براي هميشه هيچ نام و نشاني جز حاجي فيروز نداشته باشد و در گمنامي به ملاقات خدا در كنار تختهاي كودكان برود اسطوره مرد ي كه روزي آتش عشق به جانش افتاد و سوزاند هر آنچه جز دوست در دلش جا داشت. حاجي حجت مقبول و سعيت مشكور.


Saturday, March 12, 2005

» برنا مه های حمعیت در آستانه سال جدید
 


امروز که به آغاز سال جديد نزديک تر می شويم می خواهيم طراوت و شادمانی کودکانه را در قالب هدايايی به کودکان چشم انتظار بيمارستانها ، مراکز بهزيستی و خانواده های محروم تقديم کنيم . به اميد روزی که همه کودکان عيدرا بدون اشک و غربت و در شادی کودمانه خود آغاز کنند.

دوشنبه 24 اسفند: بیمارستان علی اصغر-بیمارستان شهدای تجریش-مرکز معلولین هفتم تیر
سه شنبه 25 اسفند: مرکز طبی کودکان
چهار شنبه 26 اسفند: مرکز بهزیستی شهید ترکمانی
پنج شنبه و جمعه 27-28: پخش مایحتاج خانوادهای محروم
محل حرکت :خ انقلاب-خ فلسطین- ک نایبی- بن بست داریوش
ساعت: 15/ 3 بعدازظهر
تو نيز ميتوانی لبخند را از لب کودکی خسته و نا امید عيدی بگيری ...
و... امید را از چشمانش.
Wednesday, March 09, 2005

»
 
كودك دردمندي در اتاق بي پنجره بيمارستان، بي لبخند نشسته است.حتي روزني نيست كه بوي بهار را به درون دعوت كند
نه نازكي نسيمي،نه شيرين خيالي ،همه تنهايي و تنهايي و گاهي مرگ يك هم اتاقي
عروسك،شادي،تنگ بلور،سبزه و بهار هيچ كدام به اين اتاق راه ندارد.
********************************************
كودك دردمند در اتاق بي پنجره و لبخند دراز ميكشد و ملحفه را ميكشد روي سرش ، هم اتاقي تازه واردش از درد مينالد ولي او را اميدي به ناله هم نيست.
پرستار بي لبخند مي آيد، آمپول را تزريق ميكند و ميرود.كودك حتي آخ نميگويد...
كودك درمند در اتاق بي پنجره و بي لبخند در اين بهار ميخشكد و ميپوسد و ميميرد

********************************
نيمه شبي بهاري آرام و بيصدا پيكر فسرده و سردش را از اتاق بي پنجره ميبرند بيرون ،ملحفه را عوض ميكنند و...
كودك دردمند ديگري فردا در اين اتاق بي پنجره ، بي اميد خواهد نشست تا ...

راستي تو گفتي بهار يعني چه؟
 

برنامه هاي آينده

  در جرايد

 

 



آرشيو

فعالیتهای فرهنگی
جشن مهر
جشن کارنامه
جشنواره فرزندان مهر

لينکهاي مرتبط با
جمعيت امام علي
 
 
 
 
لوگو


تعداد بازديد کنندگان


 

 

 
    

بهترين حالت براي مشاهده ي اين وبلاگ : وضوح 768 * 1024