|
||||||
Tuesday, December 14, 2004
تو فكر يه سقفم ،يه سقف رويايي
تو فكر يه سقفم حتي مقوايي سر چهارراه , دم غروب پشت چراغ قرمز مي ايسته,كمي اين طرف و اون طرف رو نگاه ميكنه ,خبري نيست .چراغ كه سبز ميشه راه مي افته وميره.
,* سر چهار راه ديگه نصفه شب شده.مادري دختره شو بغل كرده و كنار چراغ راهنما نشسته .دخترك آرام و بيصدا گريه ميكنه:اندازه هزار تا سردشه و گرسنه است * سر چهاراه نزديك سپيده مادر و دختر آروم خوابيدن * سر چهاراه دم غروب ،پشت چراغ قرمز ترمز ميكنه،روزنامه رو ورق ميزنه.همه صفحه ها رو نگاه ميكنه،گوشه صفحه هفتم با فونت حقير نوشته:دختر و مادري شب گذشته در اثر سرما درگذشتند همين!خبري نيست. روزنامه رو تا ميكنه و ميندازه روي صندلي،چراغ كه سبز ميشه پدال كاز رو فشار ميده * از ماشين كه پياده ميشه سكه ته جيبشو ميندازه توي صندوق صدقات تا هفتاد نوع بلا ازش دور بشه ،تا عمرش طولاني بشه
Comments:
Post a Comment
|
Ø¨Ø±ÙØ§Ù Ù ÙØ§Ù Ø¢ÙÙØ¯Ù
آرشÙÙ
September 2004
October 2004 November 2004 December 2004 February 2005 March 2005 May 2005 October 2005 March 2006 May 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 December 2006 January 2007 March 2007 April 2007 May 2007 September 2007
ÙØ¹Ø§ÙÛØªÙØ§Û ÙØ±ÙÙÚ¯Û
جش٠Ù
ÙØ±
Ø¬Ø´Ù Ú©Ø§Ø±ÙØ§Ù
Ù
جشÙÙØ§Ø±Ù ÙØ±Ø²Ùدا٠Ù
ÙØ±
ÙÙÙÚ©ÙØ§Ù Ù
رتبط با
جÙ
Ø¹ÙØª اÙ
اÙ
عÙÙ
ÙÙÚ¯Ù
|
|||||
|